معنی ضمیر مخاطب عربی
حل جدول
انتم
انت
ضمیر مخاطب
تو
ضمیر عربی
انا
انت، هو، هی
ضمیر مخاطب عرب
انت
ضمیر داخل، ضمیر مخاطب، درون
تو
لغت نامه دهخدا
مخاطب. [م ُ طِ] (ع ص) روبروسخن گوینده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خطاب کننده و روبرو سخن گوینده. (ناظم الاطباء). || خشم و عتاب کننده. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || آنکه نام می برد و لقب می نهد دیگری را. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون).
مخاطب. [م ُ طَ] (ع ص) کسی که به وی سخن گفته شود. (غیاث) (آنندراج). خطاب کرده شده و آنکه در روی به وی سخن می گویند و آنکه به وی سخن گفته شود. (ناظم الاطباء). || (در اصطلاح صرفی) مقابل متکلم. طرف خطاب. آنکه سخن متکلم را رویاروی استماع می کند. آنکه روی سخن گوینده به سوی اوست. مقابل مغایب. آنکه گوینده بدو خطاب کند. || نام و لقب کرده شده. (غیاث) (آنندراج). نام برده شده ولقب گذاشته شده. (ناظم الاطباء). || خشم و عتاب کرده شده. (غیاث) (آنندراج) (از ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
کسی که دیگری با او سخن میگوید، طرف خطاب و صحبت،
فرهنگ واژههای فارسی سره
بیننده، شنونده
فارسی به ایتالیایی
interlocutore
فارسی به آلمانی
Adressat (m), Empfänger (m)
معادل ابجد
1984